خاطره ی از شهید مرتضی جاویدی داخل کیفش یک دست لباس نظامی عراقی بود. پر از جای ترکش و خون خشک گفتم :این لباس ها چه به درد تو می خورد ، نجس است. گفت : من با این لباس کار های بزرگ انجام می دهم. عکسی را نشانم داد که با لباس و کلاه عراقی در یک جیپ غنیمتی نشسته بود. تعریف می کرد : من با همین لباس چند بار به داخل عراقی ها رفتم و با آن ها نان و ماست خوردم ، با این جیپ هم با بچه ها در منطقه گشت می زنیم . این جیپ را هم از خودشان گرفتم. حتی از دوستانش شنیدم در همین لباس ها مخفیانه خود را به کربلا هم رسانده بود.,شهید مرتضی جاویدی,مرتضی جاویدی,شهید جاویدی,اشلو,خاطرات شهدا و بزرگان,صلوات ...ادامه مطلب