پادشاهى ظالم و پير نشسته بود، کسى از در وارد شد و پادشاه را مژده داد که فلان قلعه را فتح کرديم. پادشاه نفسى سرد برآورد و گفت: بايد اين مژده را به دشمنانم بدهى چون آن ها وارثان حقيقى اين ملک اند.,حکايت,داستان چند خطى,گلستان سعدى,مژده ...ادامه مطلب