سرویس مذهبی افکارنیوز- امام کاظم علیه السّلام از جلو منزل بُشر می گذشت، صدای ساز و غنائی شنید، از کنیزی که آنجا ایستاده بود سؤال کرد: آیا صاحب تو بنده است؟ عرض کرد مولای من آزاد است.
فرمود: راست گفتی، اگر بنده بود از خدا می ترسید و چنین مشغول معصیت نمی شد.
وقتی کنیز وارد خانه شد و این موضوع را برای بُشر نقل کرد بُشر متنبه شد و با سر و پای برهنه بیرون دوید، خود را به حضرت رسانیده عذرخواهی کرد و گریه و زاری سر داد. در نتیجه به دست آن بزرگوار توبه کرد و از عمل زشت خود نادم و پشیمان شد.
منبع:
۱. ستارگان درخشان، ج۹، ص۳۰.
۲. گلچینی از گلستان محمّدی، ص۲۹۲ وبلاگ فرهنگى مذهبى صلوات...
ما را در سایت وبلاگ فرهنگى مذهبى صلوات دنبال می کنید
برچسب : صلوات,امام کاظم,امام موسی کاظم,داستان کوتاه,داستان چند خطی,هدایت, نویسنده : وبلاگ فرهنگى مذهبى صلوات salavat بازدید : 1152 تاريخ : سه شنبه 14 خرداد 1392 ساعت: 18:32