تب کرده بود ، هذیان مىگفت. می گفتند سرسام گرفته.دکترهاجوابش کرده بودند.فقط دوسالش بود،پیچیده بودند گذاشته بودندش یک گوشه . هم سایه ها جمع شده بودند. مادر چند روزیک سرگریه وزاری می کرد،آرام نمی شد،می گفت مرده،مصطفی مرده که خوب نمیشه.»صبح زود ، درویش آمد دم در؛گفت «این نامه را برای مصطفی گرفتم،برات عمرشه.100khatere.blogfa.com وبلاگ فرهنگى مذهبى صلوات...
ما را در سایت وبلاگ فرهنگى مذهبى صلوات دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : وبلاگ فرهنگى مذهبى صلوات salavat بازدید : 1482 تاريخ : دوشنبه 16 بهمن 1391 ساعت: 22:28