پيرزن مريض شده بود...پيرمرد خواست داروهاى پيرزن را پيدا کند که جعبه اى را پيدا کرد.در جعبه را باز کرد ديد يک بسته ى پول ويک عروسک نخى درون جعبه است. از پيرزن پرسيد:اين جعبه چيست؟پيرزن گفت:وقتى بچه بودم مادربزرگم به من گفت هر وقت از دست شوهرت ناراحت شدى يک عروسک نخى بباف.پيرمرد خوشحال شد چون يک عروسک بيشتر در جعبه نبود.پيرمرد دوباره پرسيد:پس اين پول ها چيست؟پيرزن گفت:اين پول ها را از فروش عروسک ها به دست آورده ام!!! وبلاگ فرهنگى مذهبى صلوات...
ما را در سایت وبلاگ فرهنگى مذهبى صلوات دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : وبلاگ فرهنگى مذهبى صلوات salavat بازدید : 1257 تاريخ : چهارشنبه 25 بهمن 1391 ساعت: 0:34