روزى خواجه سمرقندى غازى خريده بود و مى رفت.خواجه کله قندى او را ديد و گفت:سلام.خواجه سمرقندى جواب گفت.خواجه کله قندى گفت:مى گم سلام.دوباره خواجه سمرقندى سلام کرد.خواجه کله قندى هم دوباره سلام کرد وچند بار اين کار را تکرار کرد.خواجه سمرقندى که صبرش سرآمده بود.ديگر جواب نمى گفت.خواجه کله قندى گفت:جواب سلامم را که نمى دهى اما بگو با اين خر کجا مى روى؟خواجه سمرقندى گفت:دانشمند اين غاز است!! خواجه کله قندى گفت:با تو که نيستم با غاز هستم!!! وبلاگ فرهنگى مذهبى صلوات...
ما را در سایت وبلاگ فرهنگى مذهبى صلوات دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : وبلاگ فرهنگى مذهبى صلوات salavat بازدید : 1600 تاريخ : جمعه 27 بهمن 1391 ساعت: 13:39